از بهشت با حوا
اسبی در آفتاب دلم شیهه می کشد
اسبی که یال او
الیاف کهربایی نور است در طلوع
نعلش ، هلال سیمین در آتش شفق
بانگش ندای زندگی و نعره ی هلاک
از پشت ، دختری است فروهشته گیسوان
رویش به سوی آینه ی گرد آفتاب
پشتش به سوی من
اسبی که یال او
الیاف کهربایی نور است در طلوع
نعلش ، هلال سیمین در آتش شفق
بانگش ندای زندگی و نعره ی هلاک
از پشت ، دختری است فروهشته گیسوان
رویش به سوی آینه ی گرد آفتاب
پشتش به سوی من